در سال‌های اخیر با سرعتی شگفت‌آور شاهد ‌پدیده‌ی نسبتا جدیدی در فضای مجازی هستیم که رفته رفته با افزایش حجم آن پدیده و خالی بودن نگاهی انتقادی در برابرش، پا به کوچه و‌خیابان نیز باز کرده و یکه‌تازی می‌کند. 

این پدیده را می‌توان دموکراتیزاسیون رذالت نام‌گذاری کرد. 

حدود بیست-سی سال پیش و بیشتر در تلویزیون‌های خارج از کشور برنامه‌هایی بود که فارغ از کیفیت‌اش، در بخش پایانی، تماس‌های تلفنی با بینندگان برقرار می‌کردند، و کمتر برنامه‌ای وجود داشت که خالی از تماس‌گرانی باشد که فقط برای دادن فحش ناموسی در برنامه شرکت کرده باشند. متصدیان آن تلویزیون‌ها زود صدا را قطع می‌کردند و مجریان صورت‌شان سرخ می‌شد و‌احتمالا آن شخص شخیصِ تلفن‌زن سرشار از سرخوشی و انبساط خاطر می‌شد. کمی طول کشید که مسئولان آن تلویزیون‌ها بفهمند که باید چه کار کنند. 

خاصیت لومپن، شاید مهم‌ترین خصلت‌اش، گستاخی یا پیش‌قدمی‌اش در آزمودن هر ‌پدیده‌ی جدید است. تلفن زدن و فحش دادن تبدیل به یک انگیزه‌ی اگزیستانسیل برایش می‌شود؛ به دوستانش هم سفارش می‌کند در آن ساعت تلویزیون را روشن کنند و حظ ببرند. زیرا رذالت به پا کردن به تنهایی چندان کیف ندارد؛ حتما باید تماشاگرانی هم وجود داشته باشند. این پدیده بعد از چند سال به تدریج رنگ باخت نه به علت آنکه آن رذیلان سر عقل آمده باشند. علت ان بود که چیزی به نام فضاهای مجازی در اینترنت فعال شد که هم‌دسترسی به آنها ساده‌تر بود و هم، چون مخاطب واقعی هم جلوی روی‌شان نبود، راحت‌تر می‌توانستند اظهار وجود کنند؛ این بود که تعدادشان نسبت به آن دوره‌ی تلویزیونی به صورت تصاعدی رشد کرد. 

تقریبا در تمام فضاهای مجازی از اینستاگرام تا ایکس تا هر سایت سیاسی خبری که امکان کامنت‌نویسی به مخاطب می‌دهد حضور فعال دارند. این اواخر کمی این رذالت‌پراکنی در سطح نوشتاری حوصله‌شان را سر برده است؛ از این رو سعی می‌کنند با تلفن همراه خود فیلمی کوتاه از ابتکارات تصویری خود بگیرند و در فضای مجازی به اشتراک بگذارند. 

آخرین ابتکارِ این پدیده در گورستان پرلاشز سر و صدای زیادی به پا کرد. و برای اولین بار در سطحی گسترده منجر به واکنش‌ جامعه‌ی مدنی شد. گفته شد که برنامه‌ای حساب شده و سیستماتیک پشت این رذالت نهفته است. این تحلیل نشان از ذهن پاک و از همه جا بی‌خبر گوینده‌اش دارد. لومپنیسم جریانی است مثل نفتی لزج که بر سطح آب می‌رود؛ معمولا بی‌هدف و سرگردان می‌چرخد تا زمانی‌که در پی روابط پنهان و رد و بدل قول‌ها و نویدها و چک‌ها به صورت سیستماتیک وارد گود شود. این حرکت اخیر به نظر می‌رسد فقط حاوی یک‌پیام به سرکردگان بخش راست افراطیِ به‌اصطلاح اپوزیسیون باشد که: ما اینجا هستیم؛ یادتان باشد. 

اما جامعه‌شناسیِ این پدیده چیست؟ 

خیلی پیش‌تر از عصر اینترنت در فیلم‌های تلویزیونی و گاهی در سینمای فارسی شاهد حضور این تیپ‌ها بودیم. دقیقه‌ها طرف حرف می‌زد بی آنکه چیزی بگوید، یا سطل آب یا قوطی رنگ روی سرش خالی می‌شد، یا پایش سر می‌خورد و باعث خنده و تفریح می‌شد. حالت رذیلانه‌ای که هنرپیشه در آن گیر می‌کرد تنها به مدد خنده‌ی تماشاگر قابل حل و فصل شدن بود، زیرا بیننده ممکن بود با نگرانی خود را در وضعیتی مشابه تصور کند. امروز آن فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی دیگر خریداری ندارد  و هر کس از همان تیپ، تلفنی دستش باشد وسوسه می‌شود که مشتاقانه به جماعت رذیلان داوطلب بپیوندد. زیرا رذالت به‌پا کردن، بی‌گفت‌وگو، دارای جاذبه‌ای است. 

اما کدام شرایط زمینه‌ی این رذالت را فراهم می‌کنند؟ 

پیش‌تر رذالت چیزی نبود که کسی با اراده‌ی خود در چنگ آن اسیر شود؛ چون چیزی به نام شرم و‌عرق جبین وجود داشت. صورت کسی که رذیل می‌شد، سرخ و‌برافروخته می‌شد. رذالت را به صورت فیکشن در فیلم‌ها می‌دیدیم. امروز با طرحی مقدماتی سناریویی در ذهن نوشته می‌شود و بعد با همین تلفن‌های همراه پروژه جامه‌ی عمل می‌پوشد و در عرض چند دقیقه به مصرف‌کننده می‌رسد. هزاران نفر آن چند دقیقه را می‌بینند و هرچه تعداد تماشاگران بیشتر باشد، رذیل کیفورتر می‌شود؛ به‌خصوص اگر ببیند عده‌ای را خشمگین هم کرده است و موجب واکنش نشان دادن‌های عصبی هم شده است، مطمئن می‌شود به هدفش رسیده است. خیلی از این رذیلان از همین طریق امروزه امرار معاش می‌کنند. هر کلیک به حساب یوتیوب او پول می‌ریزد. پس می‌بینیم که رذالت داوطلبانه دارای قطب روبه‌رویی هم هست و آن کسانی است که از تماشای رذالت محظوظ می‌شوند. این ابتذال دسته‌جمعی است که دموکراتیزاسیون رذالت را تبدیل به یک مفهوم می‌کند. مخاطبان پیش خود می‌گویند چه خوب، رذیل‌تر از من هم ‌وجود دارد. 

اما به تدریج، رذیل، مومنان خود را می‌یابد و‌کسان دیگری سعی می‌کنند رذالت او را اول تقلید، و بعد غلظت‌اش را رفته رفته زیادتر کنند. این است که احتمالا در روزهای آینده شاهد رذالت‌های گستاخانه‌تری هم بشویم. این رذالت به خودی خود در خدمت چیزی نیست. با وام‌گیری از اصطلاحی در هنر، می‌توان به آن رذالت برای رذالت هم‌ گفت. 

از سوی دیگر، وقتی بر سر هر کوی و برزن دوربین‌های امنیتی نصب کرده باشند، این موجب زیادتر شدن فشار عصبی روی شهروندان می‌شود. کار به جایی می‌رسد که فرد برای رهایی از فشار عصبی، ناگزیر از حمله به جلو می‌شود: اگر قصدتان نظارت بر حرکت بدن من است بفرمایید این هم رذیلانه‌‌ترین حالت من! … این ما را وارد بحث رذالت سیاسی می‌کند که کمی پایین‌تر به آن می‌پردازیم.

در دوران گذشته وقتی از یک محقق، نویسنده یا هنرمند درباره‌ی جایگاهش سوال می‌شد، معمولا با حالتی متواضعانه سرش را پایین می‌انداخت و چیز خاصی نمی‌گفت. امروز این جور تواضع‌ها دیگر خریداری ندارد. آن واکنش متواضعانه‌ی آن نویسنده یا محقق یا هنرمندِ قدیم از شناخت خویشتن ریشه می‌گرفت: حداقلش این بود که می‌دانست تا بهترین حالت خودش هنوز بسیار فاصله دارد. بعد به تدریج جای این تواضع راستین را یک فروتنی ساختگی گرفت و امروز همان هم از میان برخاسته است. و به موازات آن دیگر پدیده‌ی رذالت فقط در سریال‌های تلویزیونی یا سینما و تئاتر دیده نمی‌شود: همه سعی می‌کنند گوی رذالت را از یکدیگر در صحنه‌ی اجتماع بربایند. با تورم اقتصادیِ رذالت روبه رو ایم و این موجب شده نرخ ارزش‌اش کمی سقوط کند؛ این است که غلظت رذالت روز به روز افزایش می‌یابد. 

دولت‌مردان و فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی نیز در طول  نزدیک به نیم‌قرن گذشته، گاه و بیگاه با حرکات و سکنات و گفتارشان در داغ ماندن تنور رذالت در جامعه نقش بسزایی بازی کرده‌اند. اوج این رذالت‌فروشی را در دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد دیدیم که از خس و‌خاشاک لقب دادن مردم شروع شد و هشت سال و بیشتر روح همه را زخم زد، اما پیروانی بعدتر برای خودش یافت.

برای شخص رذیل مهم فقط دیده شدن است. نه در زمینه‌ی خاصی استعدادی دارد و نه ویژگی فردی‌ای. برخی هنرپیشه‌ها هستند که تنها چون مشهورند، مشهورند  و ویژگی دیگری ندارند؛ مثل برخی رییس‌جمهوران. این رذیلان مورد بحث ما هم‌ نمونه‌های رسانه‌ایِ همانان هستند. 

زمینه‌ی ایدئولوژیک این پدیده در بخشی از قطب‌های قدرت‌محور نهفته است که برای پیشبرد اهداف‌شان نیازمند پایین آمدنِ معیارهای اخلاقی در جامعه هستند. به بیان دیگر بربالیدن این ‌پدیده‌ی اعجوبه در اجتماع نتیجه‌ی بسته بودن افق  سیاسی در جامعه، از بین‌رفتنِ فضای گفت‌وگو  و بالاتر رفتن میزان یأس عمومی است.

اما خرد دیالکتیکی حکم می‌کند که هیچ پدیده‌ای را یک‌سویه به قضاوت ننشینیم. همواره باید در تحلیل خود جنبه‌های تاثیرات اجتماعی رویدادها را نیز در نظر بگیریم: 

جز این رذالت لومپنی، یک رذالت سیاسی نیز داریم که هنوز از ایام جنبش زن، زندگی، آزادی به یاد داریم. آن فحش‌نویسی‌های روی دیوارها و عمامه‌پراکنی‌ها نقش مهمی در تقدس‌زدایی از زبان نمادین رژیم بازی کرد؛ بسیار بیشتر از «توپ مرواری» صادق هدایت یا نوشته‌های تحلیلی و انتقادی ده‌ها نویسنده‌ی اپوزیسیون. رذالت‌به‌پا کردن سیاسی به طور مشخص فرد خاصی را نشان نمی‌رود چرا که هدفش ساختار شبکه‌ی اقتدار و ایدئولوژی حاکم بر آن است. اما رذالت دسته‌ی اول از کمبود شخصیت و یک عقب‌ماندگی ذهنی ناشی می‌شود؛ ولی تاریخ بشر نشان داده که همین حرکات کور زمینه‌ی اجتماعی برای حاکمیت فاشیسم را همیشه هموار کرده است. 

 

 

منبع:

 

https://livebackpage.com/story1693868/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C

https://ok-social.com/story1774719/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C

https://get-social-now.com/story1653138/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%AF%D8%A7%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C